در اصطلاح علم كلام و اعتقادات، صفات خداوند را در يك تقسيم بندى ديگر به »صفات جمال« و »جلال« يا »صفات ثبوتى« و »صفات سلبى« نيز تقسيم نمودهاند.
مراد از صفات جمال، صفاتى است كه در ذات اقدس الهى به عينيّت موجود است، مانند علم، قدرت، حيات و مانند آنها.
و مراد از صفات جلال، صفاتى است كه خداوند متعال داراى آن صفات نيست و اجلّ و اقدس و برتر از آن است كه متّصف به آن صفات باشد، مانند تركيب، جسمانيّت، بودن در مكان و زمان و مانند آنها.
البته اين تقسيم بسيار نارساست، زيرا اطلاق صفت به امور عدمى صحيح نيست يعنى امور عدمى را نمىتوان صفت دانست، مثلاً اگر درباره كسى كه علم، قدرت و حيات دارد، بگوييم: »او شش صفت دارد: علم دارد، جهل ندارد، قدرت دارد، عجز ندارد، حيات دارد، ممات ندارد« نه تنها عقل چنين گفتارى را قبول نمىكند و بلكه در محاورات و گفتگوهاى عادّىِ مردم، نيز آن را اشتباه مىدانند. بنابراين تقسيم صفات حقّ تعالى به صفات جمال و جلال، تقسيم بندى دقيقى نيست، زيرا همه صفات الهى، صفات جمال است و پروردگار متعال از هر عيب و نقصى مبرّاست و چون جهل، جسمانيّت، تركيب، احتياج به مكان و زمان و مانند اينها عيب و نقص به شمار مىآيد، خداوند از اينگونه كاستىها منزّه است و معناى »سبحان اللَّه« نيز - كه از بهترين ذكرهاست - همين است، ولى اين موارد را صفات خداوند دانستن درست نيست.